كيارشكيارش، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 16 روز سن داره

چون از تو بگذرد ز جهان ميتوان گذشت

نوشته مادر سرور جان

کیارش جونم نوشته زیر حس مادر سرور جونه به مناسبت تولدت.تو قسمت نظرات بودش منم اوردم اینجا که همه بخونند وباز تکرار مکررات:دوست داریم   نمیدانم چرا عقربه های ساعت امشب جولان میدهند؛ساعت شمار آرام است و دقیقه گرد به دنبالش ثانیه ها را می پیماید؛تیک تاک تیک تاک,ساعت دوبامداد؛زمان را چه میشود،ضربان نبضش هر لحظه چنان است،که گویی آبستن حوادثی است غریب،تیک تاک تیک تاک ساعت دو و چهل دقیقه بامداد،زمان را چه میشود؛خورشید در حال طلوعی گهر بار است؛صدای غرش خوشبختی را میشود شنید،نوزادی متولد شد و به دنبالش دنیایی جدید پا به آستانه وجود جهان هستی نهاد،از نسل آریا است ،نامش کیارش است و خداوندش او را یاور است ...
17 اسفند 1389

سلام بهونه قشنگ زندگی

عزيز دلم آيا ميداني: چشمهایم برای دیدن بهترینهای وجودتو، گوشهایم آماده شنیدن حرفهاودرد دلهای تو، زبانم برای گفتن حقایق ومحبت باتو درلحظات دشواروسخت زندگی، شانه هایم ماَمنی برای آن هنگام که احتیاج به پشتیبان وتکیه گاه داری، دستهایم حامی تو هنگامی که احتیاج به همراه داری، پاهایم برای همگام شدن باتو، وقلبم مکانی ست برای پروراندن عشق تو   تقریبا داری خوب میشی. تا فردا دیگه یک مسلمان کامل میشي بالا گفتم باز هم میگی دوستت داریم   ...
15 اسفند 1389

تقدیم به کیارش گلم

تو یعنی مهربان با قاصدکها تو یعنی رقص خوب شاپرکها تو یعنی یک بغل عطر اقاقی  تو یعنی مستی و محراب و ساقی  تو یعنی هدیه ای از بهترین یار  تو یعنی بوسه ای با تن تبدار  تو یعنی گم شدن پیدا شدن باز  تو یعنی رفتن و شیدا شدن باز تو یعنی عشق و مستی شور هستی  تو یعنی قبله گاه و بت پرستی  تو یعنی هر نفس هر جا که بودن به یاد عشق تو لبها گشودن  می دونی قشنگی زندگی چیه؟ تو بی خبر باشی و یکی دیگه برات پیش خدا دعا کنه ...
15 اسفند 1389

یک ماهگیت مبارک

  کیارش جونم ببخشید باید 13 اسفند آپ میکردم اما نشد . راستی تا یادم نرفته خیلی ...دوست داریم.البته تکراری بود ...
15 اسفند 1389

امروز يكم بهتر شدي

كيارش جان خدا رو شكر امروز يكم بهتر بودي. شير هم خوردي. اما مامان فاطيما هنوز خوبه خوب نيست. اميدوارم زود زود خوب بشي. دوستتون دارم
5 اسفند 1389

خدا جون ممنون

کیارش عزیزم الان بامداد روز چهارشنبه 89/12/4 هستش مامان فاطیما بهتر شد(خدا رو شکر)البته به کمک مامان سرور.خیلی بهش کمک کرد واقعا نگرانش شده بودم.بردمش دکترش.اونم یکم نگرانمون کرد.اما الان بهتره خدا تو مامان فاطیما ومادر جون سرورت رو برای من حفظ کنه. همین جا میگم مادر عزیزم دستتون درد نکنه همتون رو دوست دارم فردا  شیفت صبح هستم اگه گریه هات اجازه بدن میرم لالا
4 اسفند 1389

پسرم امروز خوب نبود

عزیز دلم امروز از صبح ساعت 5 که بیدار شدی تا 11 ناراحت بودی ساعت 11 هم با دوا که دکتر واسه ختنت داده بود خوابیدی. مامان فاطیما هم امروز ناخوش و مریضه خیلی حالش بده ایشالا دوتاییتون خوب بشید
3 اسفند 1389