كيارشكيارش، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 16 روز سن داره

چون از تو بگذرد ز جهان ميتوان گذشت

داستان دَدَر

1389/12/17 3:08
نویسنده : nima
275 بازدید
اشتراک گذاری

این شعراز زبان کیارش به مناسبت روز ختنه کردنش که توسط مادر جون سرور سروده شده.

عمو عمه همرا ه مادر

امروز بردن من رو به دَدَر

اول تو ماشین ؛بعدش خیابون

منو اوردن آخ جون و آخ جون

به خود میگفتم دَدَر چه خوبه

کی میدونستم بعدش چه جوره

یک مردی اومد؛لباسش سفید

تا منو بدید بیخودی خندید

بعدش یه چیزی مثل یه طناب

بست به پاهامو؛دلم شد کباب

یک سوزن برداشت (به چیز) من زد

اینقدر درد گرفت دلمو غنج زد

پوست چیزمو کشید و کشید

حلقه ای اورد؛پوستش رو برید

حاله من بد شد بس که نالیدم

گریه کردم و درد کشیدم

بعدش مامانم همراه عمه

منو برداشتن اوردن خونه

از اون روز به بعد وقتی که مامان

میگه آروم شو تا بریم دَدَر

گریم میگیره بیشتر و بیشتر

تو گریه میگم دَدَر نمیخوام

دَدَر درد ناکه دَدَر پر خطر

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامانی یاستین
18 اسفند 89 0:38
به سلامتی آقا
انشاالله دومادیت

=====
تشكر


عمه جون
21 اسفند 89 17:35
فدای چشمات...چه اشکی هم می ریختی!تا حالا اینجوری اشک از چشمات نیومده بود..هنوز یادم که میاد دلم می لرزه.همیشه خندون باشی عزیز دلم.
دوستت دارم هوارتا

خدا نكنه.تشكر عمع جونم
مامان ماهان
22 اسفند 89 0:50
سلام مبارک باشه عزیزم

تشكر

مامان علی خوشتیپ
9 آذر 90 12:40
چه مامان سرور باحالی
خیلی شعر با مزه ایه


تشكر كه سر زديد
مامان سرور واقعا اهل دل هستند
نقاش و شاعر