داستان دَدَر
این شعراز زبان کیارش به مناسبت روز ختنه کردنش که توسط مادر جون سرور سروده شده.
عمو عمه همرا ه مادر
امروز بردن من رو به دَدَر
اول تو ماشین ؛بعدش خیابون
منو اوردن آخ جون و آخ جون
به خود میگفتم دَدَر چه خوبه
کی میدونستم بعدش چه جوره
یک مردی اومد؛لباسش سفید
تا منو بدید بیخودی خندید
بعدش یه چیزی مثل یه طناب
بست به پاهامو؛دلم شد کباب
یک سوزن برداشت (به چیز) من زد
اینقدر درد گرفت دلمو غنج زد
پوست چیزمو کشید و کشید
حلقه ای اورد؛پوستش رو برید
حاله من بد شد بس که نالیدم
گریه کردم و درد کشیدم
بعدش مامانم همراه عمه
منو برداشتن اوردن خونه
از اون روز به بعد وقتی که مامان
میگه آروم شو تا بریم دَدَر
گریم میگیره بیشتر و بیشتر
تو گریه میگم دَدَر نمیخوام
دَدَر درد ناکه دَدَر پر خطر
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی